رنگهای خدا
ای رنگرز بزرگ عالم
صنعتگر جن و دیو و آدم
گویند که سرخ و آبی و زرد
در رنگ بود دوای هردرد
این هر سه تو کردهای پدیدار
در روناس و نیل و برگ هردار
روناس تو قرمزی است زیبا
زینتگرنقش و فرش و دیبا
بس زرد که کردهای تو پنهان
در برگ گیاههای الوان
نیل تو که هست آبی نغز
با زرد گیاه، میدهد سبز
این هرسه که رنگهای اصلی است
در دفتر رنگ های فصلی است
ترکیب نمودهای بسی رنگ
در جانورو گیاه و هر سنگ
لعل و شبق و زمرد و یشم
گردد خیره ز دیدنش چشم
قرقاول و کبک و ببر و طاووس
با رنگ تو بر فلک زند کوس
با زرد تو ای جناب باری
گنجشک حقیر، شد قناری
در جفت بلوط و پوست گردو
صد رنگ نهادهای چو جادو
در پوست انار یکه و فرد
از سرخ و سیاه هست تا زرد
در کرم ضعیف ناتوانی
هشتی به ودیعت ارغوانی
قرمزدانه است نام آن کرم
یک گندم و بیش باشدش جرم
اما در رنگ فرش و قالی
خود دنیایی است فرد و عالی
تا رنگ پذیرد هر سپیدی
دندانه زاج آفریدی
در وصلت رنگ و پشم چون عاج
دلال محبت است این زاج
پس پایه آفرینش رنگ
نرمی گیاه و سختی سنگ
وین بوالعجب اندر این نمایش
جان مایه رنگ آب و آتش
مارا تو به هر طرف کشاندی
هر روز به مشغلی نشاندی
یک روز بز و الاغ تعلیف
یک روز کتاب و درس و تالیف
امروز که پیری است و سستی
رنگم کردی به چیره دستی
باعشق به رنگ زندهام من
این هم کلکی زتوست، ذوالمن